پاورپوینت بررسی معماري بومي
بخشی از مطلب
معماری ایرانی
در طی چند دهۀ گذشته که به یک نسل نمی رسد شکلهای ظاهری اجتماع ایرانی آنچنان به ابتذال کشیده شد که موجب تکّدر و آزردگی خاطر آگاهان به مسائل زیست محیطی گردید و باعث شد تا مسائل آن به عنوان مشکل در مجامعی مطرح شود و در همین مجامع بود که تعاریفی از معماری معاصر ایران بدست آمد که مقبول یا نامقبول ، خوش آیند یا ناخوش آیند ، بیانگر بخشی از واقعیت ها هستند. مثلاً معماری معاصر ایران
1. تقلیدی از معماری غرب است
2. معماری جدید ایران پدیده ای است که به عمق و یا معانی نمی نگرد و بر سطح ریشه دارد
3. معماری معاصر ایران به مثابه پدیده ای که قصد آفریدن موجودیت های خوش منظر دارد معانی را فدای شکل ، حتی شکلهای ناآشنا می کند.
4. معماری معاصر ایران بخاطر رشدی مستقل از سایر دانش ها ، آنقدر از ارزشهای مردمی و روزمره فاصله گرفته است که بصورت پدیده ای خوش ظاهر و بد باطن جلوه گر شده است.
5. معماری معاصر ایران با پشتوانه حامیان خود بدون الزام به پاسخ گوئی به سوالات بر خواسته از دل به تُرکتازی در مقابل معماری سنتی یا بومی ایران پرداخته و باجلو انگاشتن و جدا انگاشتن خود از معماری بناهای قدیمی تر و مردمی تر موجب فخر صاحبانش و در نتیجه ایجاد جدائی و احساس غربت گردیده است.
معماری معاصر ایران سه چشم انداز اصلی را پشت سر دارد : 1- معماری کهن و سنتی ایران 2- معماری و شهرسازی رنسانس اروپای مرکزی 3- سلسله تجارب نهضت معماری مدرن معماران ایران.
معماری کهن و بومی ایران:
ایرانیان در طول بیش از 2500 سال در این سرزمین پهناور مبادرت به ایجاد بناهائی نموده که از بقایای آن می توان پی به اندیشه های معمارانه آنها برد. این اندیشه ها منجر به ایجاد ساختمان های عمومی شده است. از قصرها و آتشکده ها ، از محرابه ها تا مساجد ، از مقابر تا مدرسه ها و سدها ، تا آب انبارها و میدان ها و از میدان تا تکیه ها و دروازه ها و پل ها. در طول این مدت یعنی از آغاز تا اوایل دوره های قاجار تجربه هائی کسب شده ، دگرگونیهایی را پذیرا گردیده و آنچه را که مقدس می دانست حفظ کرده و به مناسبتهائی از قبیل تغییر مذهب، تغییر نظام اداری و تغییر سنن اجتماعی، مذهبی ، بعضی از اندیشه های تجربه شده را نیز منتقل نموده است.
در طول تاریخ پرفراز و نشیب بناها و شهرهای ایران 3 عنصر به عنوان شاخص های اصلی و اساسی قابل شناخت هستند. 1- اندیشه های معماری 2- شالوده های ساختمانی 3- نمادهای فضای ساخته شده.
اندیشه های معماری : چگونه فهمیدن، چگونه تدوین کردن و چگونه راه یافتن به فضای سرپوشیده و آئین راهیابی از فضائی باز به عنوان فضائی عام به فضای سرپوشیده به عنوان فضائی خاص. آئینی که خود از نحوۀ شکل دادن به فضای میان این دو ابراز و اعلام می شد. اشیای مقدس به نسبت در مکان های درونی تر قرار می گرفتند و اشخاص به هر تقدیر ، مهم تر ، در طول محوری قــرار داده می شدند ، متناسب با ارج کار و مسئولیتی که به عهده داشتند ( اندرونی ، بیرونی).
شالوده های ساختمانی : نحوۀ تقسیم بندی فضا بر حسب نیازهای شکلی و کاربردی و برحسب ویژگیهای روان شناختی و محیطی همزمان با اندیشیدن به مجموعۀ عناصر کالبدی صورت می گرفت که باید آن ترکیب فضائی را نگهدارد، به زیبائی اش کمک کند و بر احساسهائی که باید آن ترکیب فضائی را تحکیم بخشند و به رابطه های بصری و به نسبتهای اجتماعی که باید در فضاهای کاربردی رعایت شوند جواب گویند. شالوده های ساختمان بنابراین اصول به صورتی خمیری شکل و در حال سفت شدن تصور می شد که به تناسب نیازها مقداری از آن در طول و در عرض و ارتفاع به گردش درآورده می شد و منطبق بر پیچ و تاب ها و شکن ها و زوایائی می گشت که خطوط انتقال نیرو از آنها می گذشت. شکل ساختمان در پیرامون با ارتفاع کمتر و در وسط با ارتفاع بیشتر ظاهر می شود و نوعی وقار و متانت را به ذهن متبادر می کند در اینجا معمار استراکچر و سازه و دکورهای داخلی ساختمان را درنظر دارد.
نمادهای (سمبل های) فضاهای ساخته شده : این نمادها عناصری معین هستند که یا از طبیعت برگرفته شده و یا ساخته دست انسان هستند و به صورت شکلهایی متنوع نمایانگر جو حاکم بر بنا هستند. نور خورشید، آب ، جانوران، گیاهان و عناصری از این دست که نه به صورت تزئینی بلکه به صورت عناصر اصلی ، نمادی مضاعف پیدا می کنند. با مسلمان شدن ایرانیان نمادهای مربوط به جانداران منسوخ می شود و عناصر معماری دارای کاربردهای فرعی به تدریج شکل نمادی می یابند، از سرستونهای مشهور تخت جمشید تا گلدسته های مساجد که ایرانیان از جای دیگر گرفتند و به شکلی خاص متفاوت با کلیه کشورهای اسلامی بازسازی کرده و بر پیکرۀ مساجد افزودند. این مجموعه گسترده که دارای مفاهیم و اندیشه های برخواسته از فرهنگ های بخشهای مختلف ایران بود در پیش روی معماران و معماری ایران قرار داشت و در دهه های پیش از پهلوی اول و در دوران حکومت وی و با اقتباس از آن مبادرت به ایجاد بناهائی گردید. تجربه نشان داده که اگر شرایطی برای معمار فراهم آید که متضّمن آسایش خیال و رفاهی نسبی گرد تولید فکری و فنی آنان هم ارتقا می یابد.
اگر مردم تنگدست شوند و خزانۀ دولت خالی شود معماران هم همچون سایر متخصصان و هنرمندان در تنگنا قرار می گیرند و تلاش آنها برای ارائه محصولی بهتر ناموفق می ماند. قابل توجه است که تنگدستی عمومی به ویژه در کشورهائی که جریانهای فکری و هنری و علمی محکمی ندارند زایندۀ فقر در سایر وجوه می شود. به کم راضی شدن موجب تحقیر و تقلیل در کمیتها می شود و با پایین آمدن کمیتها بی توجهی به کیفیتها زائیده می شود. البته تنگدستی حتی در زمینۀ محدود بودن انواع مصالح ساختمانی و در عدم دسترسی به تأسیسات ساختمانی الزاماً سرکوبگر سلیقه وظرافت در تدوین فضای ساخته شده نیست و معماری می تواند پدیده ای والاتر از آن پنداشته شود که در مقابل فقر مادی به ابتذال تن ندهد. برای پیدا کردن رابطۀ پیوندهای عوامل تعیین کنندۀ معماری ایران کافی است خانه سازی های چند دهۀ اخیر ایران را با بقیه کشورها مقایسه کرد و به مقدار و جنبه های گوناگون گذر از فقر به ابتذال پی ببریم .
همه ما با نام هائی از قبیل خانه های سازمانی ، تعاونی و غیره آشنا هستیم و میدانیم که ساخت چنین واحدهای مسکونی جز اسراف زمین و مصالح ساختمانی و اتلاف وقت حاصل دیگری ندارد. آنها که در این خانه ها زندگی می کنند هرگز به اعتبار واقعی خود به عنوان یک انسان اجتماعی پی نمی برند و فضای ساخته شده برای آنان کشنده و خاموش کنندۀ تفکرات و اندیشه های بهتر برای انسان و اجتماعی زیستن است. کلیه دستگاههای خانه سازی میدانند که با دادن خانه ای به مردم بدون تأسیسات و شرایط ایمنی و وسایل و تجهیزات شهری و الزامات رفاهی و تکیه گاهی اخلاقی و مدنی یعنی گرفتار کردن مردم و آنچه حاصل می آید فقری است مادی و ساختمانی که از صبح تا شام و در طول چهار فصل سال بر فضای فردی و جمعی گسترده است.
هم معماران میدانند چه نوع خانه ای زندگی ساکنانش را مشروط به کمّ و کیف می نماید و هم شهرسازان میدانند که هر نوع محله و شهر با کدام روحیه های اجتماعی و اخلاقی و مدنی سازگاری دارد و به هر حال همه میدانند که خانه فقیر ساختن با ایجاد خانه برای تنگدستان تفاوت دارد. چرا که فقیرانه اندیشیدن ، فقیرانه طراحی کردن و فقیرانه اجرا کردن خانه و شهر جز تثبیت فقر و ریشه دار کردن آن ثمرۀ دیگری ندارد. پس معماران به دلیل ویژگیهای حرفه شان می توانند و باید در مقیاس های گوناگون فعالیت کنند و باید با آگاهی از کلیۀ عوامل تعیین کننده و یا مشروط کنندۀ محیط زیست از خانه تا سرزمین و شهر به منظور رسیدن به بهترین طرح برسند.
معماری بومی در گذر زمان:
معماری فقط نوعی فعالیت، رویداد یا مجموعه یی از دست سازها نیست. حتی هنر صرف هم نیست. معماری برای تمامی امور انسانی بنیادی و اساسی ست و از همان آغاز تمدن ایجاد شده است؛ چرا که بدون آن امکان به وجود آمدن تمدن یا فرهنگی وجود نمی داشت، معماری، اجتناب ناپذیر، جهانی، بی پایان و مستمر است. معماری همچنین [نیازی] ابتدایی است.
دامنه ی معماری از بدوی ترین شکل سکونت در غارها تا پیچیده ترین نوع ساختمان ها را دربر می گیرد. با این همه، در هر مقیاس و پیچیدگی که باشد، منظور و معنای اصلی آن « پناهگاه» است. (سرشت معماری).
اولین برخورد انسان با طبیعت را ،برای مأوی گرفتن ،می توان انتخاب آگاهانه یا نیمه آگاهانه ای دانست که درگوشه و کنارهای مطبوع طبیعت برای رفع نیازهای روزمره ،گزینش محلی امن برای خوابیدن ،توالد،پناه گرفتن ومحلی برای ارتزاق انجام گرفته است،بدیهی است که وجود آب باید انگیزه اصلی انتخاب محل ارتزاق بوده باشد وبه طریق اولی محل استراحت را نیز در حول وحوش منابع آب آشامیدنی باید جستجو کرد.
رابطه بین دو اصل پناهگاه و منابع غذایی را ضمن داشتن عوامل جوی ،روز وشب،فصول سال ،سرما و گرما ،میزان رطوبت ونزولات آسمانی می توان محوراصلی تحرکات انسان و اقدامات بعدی او در نظر گرفت.
بنابراین، آغاز معماری را می توان از زمان تامین پناهگاه به حساب آورد. پناهگاه نه برای عده یی معدود، که برای همه. و ابتدایی ترین شکل آن خانه های اولیه است؛ اقامتگاه هایی برای انسان معمولی، یعنی برای همه و در همه جای دنیا. سرشت معماری، هنگامی به بهترین شکل درک می شود که مطالعه ی آن را به دست سازهای متداولی شروع کنیم که بر اثر نیاز ساخته شد؛ و به دست آوردهایی بپردازیم که « انتخاب» و « تخیل» خلق گردید.
تا آنجایی که می دانیم، از آغاز، برای ایجاد این پناهگاه های اولیه، تنها دو راه وجود داشته است: یا آن که اسکلت، یا چهارچوبی ساخته می شده و روی آن را با پوست می پوشانده اند، یا آن که با قرار دادن قطعه های خاک یا تکه های سنگ بر روی هم دیوار می ساخته اند.
سازه ی اسکلت و پوست در بسیاری از مناطق دنیا رواج یافت. زیرا این سازه به وضوح ایده یی معقول می نمود. بهترین نمونه ی شناخته شده ی این نوع سازه، خانه های مخروطی شکل سرخپوستان شمال آمریکاست. خانه هایی مخروطی شکل که تیرک های آن به هم تکیه دارد و در انتها، در حالی که قسمت هایی از آن [ تیرک] بیرون زده، به هم بسته شده است.دور تا دور این اسکلت یا پوست جانوران پوشانده شده است. این ساختار ساده، هنگامی که مهاجران اروپایی در شمال آمریکا با سرخپوستان بومی روبرو شدند، بسیار معروف شد. اما این، تنها نوع نمونه ی موجود نبود. چادرهای پوستی اسکاندیناوی ها، خانه های ساخته شده از چوب، رس، نی، و یا چوب و کاغذ ژاپنی ها، سازه های دیگری بودند. [البته] گسترش سازه های اخیر به اندازه ی نوع ابتدایی اول [ یعنی همان خانه های سرخپوستی] نبود؛ اما این سازه، پیش درآمد سازه های اسکلت بندی شده ی شیشه و آهن قرن نوزدهم و سازه های فولاد و شیشه ی امروزی بود. همچنان که اکنون نیز این ها منادی سازه هایی فضایی با استفاده از مصالح مصنوعی اند.
نوع ابتدایی دیگر از پناهگاه ها بسیار متداول تر بود. تقریباً در همه جای دنیا، مردم [ خانه هایشان را ] با جفت و جور کردن تکه های جامد- گل یا رس خشک، آجر یا سنگ- ساخته اند. سازه های اولیه تنها با قرار دادن یک تکه روی تکه ی دیگر ایجاد می گردید. این مسائل در مناطق مختلف دنیا، راه حل های مختلفی داشت: شکل دادن گوشه ها، ایجاد روزنه هایی برای ورود و خروج افراد، و یا برای ورود نور و خروج دود. مشکل آخر چگونگی اتمام سقف خانه بود. سقف شیبدار باشد یا صاف؟ مصالح تقریبا ً هر چیزی میتوانست باشد: گاهی آجر ساخته شده از گل رس همراه با کاه و کلش برای چسبنده تر و بادوام تر کردن آن، آجرهای کوره پز و یا حتا یخ، مانند خانه های اسکیموها در مناطق قطبی. اما از این مصالح، انطباق پذیرتر، دائمی تر و پاسخ دهنده تر از همه، سنگ بود. از سنگ تقریباً در همه جای دنیا برای ساخت معماری از هر نوعش بهره برداری می شده است.[ماده یی] متواضع و بزرگ.
در اینجا باید به خانه های اولیه نگاهی بیندازیم.[ در این خانه ها] اهمیت اساسی، شیوه ی در کنار هم قرار گرفتن فضاهای مورد نیاز برای زندگی بود. به مجردی که انسان دیدش نسبت به خانه- به صورت واحدی مجزا- گسترده تر شد، دو راه برای در کنار هم قرار گرفتن اتاق ها پیش رو داشت. اولین راه، خانه یی چند بخشی بود. یعنی خانه یی متشکل از چند واحد جدا، هر یک دارای یک سقف مجزا، که این مجموعه یا به هم چسبیده بود یا از هم جدا.
«ترولو» در « آلبروبلو» ( Alberobello) جنوب ایتالیا بهترین نمونه ی زنده از این نوع است. این اتاق های تاق قوسی سنگی، ممکن است به صورت دوتایی، سه تایی یا چهارتایی وجود داشته باشد که سرانجام مجموعه یی دقیق و تماشایی را به دست می دهد. سیستم تجمع چادرهای عرب های بادیه نشین نیز مشابه همین حالت است. این حالت بویژه در « اسکارا برا» ( Skara Brae) در « ارکنی» ( Orkney) تماشایی ست. در سال ۱۸۵۰ طوفان بسیار شدیدی، اثر طوفان دیگری را در سه هزار سال پیش خنثی کرد و دهکده یی مربوط به عصر حجر، با خانه های سنگی که توسط دالان هایی به همه ارتباط داشت، سر از خاک برآورد. پیشکردگی دیوار این خانه ها به طرف داخل بود؛ طوری که در انتها روزنه ی خروج دود را تشکیل می داده است. این روزنه ها احتمالاً با خار و خاشاک پوشانده می شده است. این خانه ها دارای اجاق های سنگی، تخت خواب های سنگی و حتا اشکاف سنگی بود.
دومین راه، یا انتخاب، آن بود که مردم می توانستند یک خانه ی جمع و جور بسازند و تمام اتاق های زیر یک سقف باشد.
این معماری بنیادی همان چیزی بود که در قرن نوزدهم، [به عنوان] معماری محلی ( Vernacular architecture) گروه بندی شد.
از سوی دیگرباید این واقعیت اساسی را در نظرگرفت که دلبستگی وبذل توجه نسبت به هنربومی و به طورکلی زندگی روستایی تازگی ندارد.درحقیقت این نوع دلبستگی هرچند به تغییرفرهنگی واحساساتی آن ،اززمانهای بسیار قدیم نسبت به زندگی روستایی همواره وجود داشته است.
یادآوری این نکته خالی ازفایده نیست که زندگی کشاورزی در رم باستان ،اگرنه برای همگان حداقل برای پاره ای ازفضلا دارای جاذبه خاصی بوده و به عنوان نمونه می توان از سیسرون نقل قول کردکه میگوید:«هیچ چیزبهتر از کشاورزی نیست.»یا «هیچ چیز به اندازه کشاورزی شایسته انسان آزاد نیست.»
این دلبستگی به زندگی روستایی که از رم باستان آغاز شده پیوسته در همه ادوار بازگشت فرهنگی به چشم می خورد ودارای منظور خاصی است.از دوران رنسانس و انسان گرایی گفتگو می کنیم که در آن اشارات دقیقی به این بازگشت به سادگی ،به دامن دشت و صحرا به عنوان مکان مناسبی برای اندیشدن یافت می شود.
پدیده ویلاهای دوره رنسانس (که تا قرن ها ی هفدهم و هجدهم ادامه دارد)خط سرخ مشترکی را تشکیل می دهند که می تواند در پهندشت روستاها مکان زندگی انسان آزاده را یعنی انسانی را که به گفته سیسرون ،مانند انسانهای شهری ،تنها در غم و دلشوره های صرفأ مادی و تنازع بقا نیست جستجو کند و آن را بیابد.
دلبستگی و گرایش به سوی معماری بومی درفاصله بین قرنهای هجده و نوزده ،همزمان با دگرگونی های اساسی در جهان کارواقتصاد ،به شیوه خاصی تظاهر می کند.این بزنگاه انقلابات اجتماعی-اقتصادی در نظام جوامع وپیامدهای فرهنگی متعاقب آن را مامعمولأ با تولد تکنولوژی وهنر یکی می دانیم.
این سنتهای بومی به طور گسترده ای تغییر می یابندگاهی اوقات قبیله ای- محلی ودر برخی اوقات منطقه ای و گاهی متمرکز بر روی منابع یا مذاهب؛ سنتها قادرند از مرز کشورها عبور کرده مانند زبان گسترده شوند و فقط در لهجه تفاوت یابند.
تفاوتی میان معماری رسمی، طراحی شده توسط معمار،و معماری بومی وجود دارد و میان این دو و آنچه ما معماری مردمی می نامیم. در اواخر قرن ۱۹ رشد سریع حومه شهرها، سبب خلق نظریات متعددی شده و چهره شهرها را بسیار متفاوت ساخت، معماری مردمی در چنین جوی و با جانب داری مغازه ها و فروشگاهها، وسایل جمعی، فضاهای تفریحی و دستاوردهای اقتصادی و سیاسی مربوط به غذا و حمل و نقل رشد نمود و گسترش یافت.
بیشتر نویسندگان ، قرن بیستم را قرن بومی گرایی می خوانند، مخصوصاً در آمریکا؛ این مسأله دنیای حال نیست که میان معماری مردمی و معماری بومی پل بزنند. بعد از جنگ جهانی دوم، در کشورهای در حال توسعه رشد زیادی در شهرها و حومه آنها به و جودآمدو تسهیلات در اطراف شهر بهینه شد اما هنوز مالکیت خصوصی و خانه های شخصی در اکثریت بودند، آنها به عنوان بناهای احداث شده توسط خود مالکان، رویکردی تازه در محیط شهری ایجادکردند، رویکردی به عنوان نوبومی ها ، آنها از تمامی فرمها و اصول معماری بومی بهره می بردند.
در اواخر قرن ۲۰ میلادی، هنوز درصد زیادی از مردم، در ساختمانهای بومی زندگی و کار می کردند. بدین ترتیب ۸۰۰ میلیون سکنه در پهنه وسیعی گرد آمده می زیستند که زیاد قابل تفکیک نبود، پهنه ای با خانه هایی در غالبی ازسرپناهایی ساده تا برج های رفیع.
از این عده کثیر بناها، آنها که اغلب سالم مانده و به قرن بعد را یافته اندبناهای روستایی هستند. که گروه های متفاوت اقتصادی، حرفه های قابل توجه ایی همچون چوپانی، کشاورزی را با تولید و عرضه همراه نمودند.آنجایی که ساخته های صنعتی و نو ، به جهان راه می یابند شایداین تصور به neo- vernacular وجود آید که جایی برای ساخته های سنتی و محلی باقی نماند، امابه کمک تکنولوژی می توانیم از نیروی باد و آب و حیوانات بهره بگیریم. درحالی که قسمت اعظم طرح های شهری و ساختمانهای شهری، معمار ساز هستند و زمانی که پیمانکاران، معماری عامه پسندی سازند،هنوز تعداد مشخصی سازنده بناهای بومی وجوددارد بهر حال برخی از مشخصه های موجود برای معماران بومی و برخی دیگر برای سایرین قابل تفسیرند.
شهرک ها و شهرها به ویژه در کشورهای در حال رشد به محصول پایانی برنامه ریزی غیر رسمی تبدیل می شوند ، روندی که طبق ان مردم تکه زمینی تصرف کرده ، بر روی آن سکونت می گزینند و در آن جا سرپناه حقیرانه ای برپا می کنند. برخی جامعه شناسان به این پدیده همچون آغاز فرهنگ تازه ی شهری می نگرند که از سنن شهرک ها و شهرهای تاریخی و یک معماری به اصطلاح بومی ( معماری بدون معمار) متولد شده است . هنوز نمی دانیم که آیا این فرهنگ شهری تازه ، ریشه خواهد دواند یا نه ، اما می دانیم که شهرک ها و شهرهای کشورهای فقیر بدون هیچ برنامه ریزی شهری جامعی به رشد خود ادامه خواهند داد. هر ساختمانی به عنوان یک عنصر درحوزه ای به عنوان محیط وجود دارد، چه در دل یک جنگل و چه در میان یک تپه قرار گرفته باشد وچه بر روی شیبی از یک کوه روان باشد و چه از دل کویری سربرآورد.
شرایطی را که ظرفیتهای محیطی بر یک بنا القا می کنند جمعیت و شیوه مواجه شایسته را با فرهنگ مردمیان اعلام خواهند کرد. در عوض این گونه اطلاعات محیطی همه به آنچه در معماری بومی استفاده از مصالح بوم آورد خوانده می شود قابل قیاس است.برای همراستا نمودن ساختمان با شرایط آب و هوایی ساختمان بومی موظف است با شرایط آب و هوایی همخوانی داشته و با در نظر داشتن شرایط میکرو کیمیا آسایش فیزیکی انسان را فراهم آورد.
از طریق مشخص کردن خصوصیات نقاط مختلف هر سایت وهمراستاکردن کاربری انتخابی هر نقطه از بنا با خواص هر خطه از سایت وهمراستاکردن مصالح سازنده بنا با شرایط آب و هوایی و بهره برداری حداکثر از آن در راستای ایجاد شرایط بهینه برای کاربران شاید ساختمان بومی در هر گوشه از دنیا پاسخی به مشکلاتی نظیر مشکلات سازه باشد که این راه حل در گوشه دیگری از دنیا قابل استفاده باشد.
این خصوصیت عمده معماران بومی است که هر سنتی به شرایط اجتماعی، اقتصادی خود وابسته است، از این مورد در سازمان دهی راه حل های رفع نیازهای هر خطه بهره برده شده است. فرقی نمی کند منطقه، روستا یا شهر باشد هر چه اندازه مقیاس یک محدوده بزرگتر باشد راه حلها کلی تر و فراگیرتر خواهد بود. قوانین شهروندی و سایر حقوق و ستنها می تواند بر روی طریقه رشد هر ناحیه اثر گذارد در بسیاری از فرهنگ، تدارک فضایی جهت کار، خواب، یا تهیه غذا لازم است این یک امر کلی و آنچه که متفاوت است طریقه برخورد پاسخگویی به این فضاست. سازندگان بومی معمولاً از میان جوامعی برمی خیزند که اصول را رعایت می کنند و دارای معماری خود ساخته ای هستند( خودسازنده بناها ی خودشان می باشند) و پروسه و جریان این گونه معماری از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته و می یابد. در برخی جوامع صنعتگران حرفه ای ترین و دارای روش کار مشخص و معینی هستند. در برخی دیگر سیستم و یا قوانین هندسی می تواند جهت دهنده و مبنای اصلی جهت خلق زیستگاهها و فضاها باشد. معماری بومی به طور کلی در برگیرنده شرایط و ویژگی های هر محیط است و در شرایطی ممکن است سمبلی ویژه از یک فرم، یک باور یا عقیده آن ناحیه در آن نفوذ کند. بنابراین حتی کوچکترین و ساده ترین خانه می تواند بیانگر و منعکس کننده دنیای معنوی و عقیدتی سازندگان آن باشد. واضح است که پهنه فرم های ساخت و ساز ، تنوع استفاده کنندگان، لایه های معنایی و مفهومی فرهنگ همه و همه بر سازمان دهی معماری بومی تأثیر گذارند. بنابراین برای دستیابی به کوچکترین تعریف در معماری بومی می باید در متن اصلی به دنبال جواب بود، معماری بومی به دنبال آن است که به جای تزئینات و گزافه گویی و مبالغه، به دنبال کیفیت و سادگی در تعریف باشد و از آنها در پروسه ای ( مرحله ای) جداگانه بهره برد.
به طور خلاصه می توان موارد زیر را به عنوان راه حلهای ذکر شده ارائه داد:
- معماری بومی شامل تمامی خانه ها و فضاها و ساختمانهایی است که برای انسانها ساخته می شود.
- این ساختمانها که یا توسط مالکان ساخته و یا توسط جامعه احداث می شوند به زمینه های محیطی و منابع در دسترس وابسته اند و از تمام تکنولوژی های سنتی بهره می برند.
- تمامی فرمهای معماری بومی برای رفع نیازهای مشخص، کیفیت های زیستی معین، اقتصاد و روش های زندگی فرهنگهایی که آنها را ایجاد کرده، ساخته شده اند.
و...